آرزوی ِ با او بودن ، پــَـــر

آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

آرزوی ِ با او بودن ، پــَـــر

اولین شب ِ سال نو ، برای دخترک آخرین شب ...

خیابان تاریک و خلوت تر از همیشه ،

کبریت ها را یک به یک آتش می زد !

در هر شعله یکی از آرزوهایش را می دید ،

دخترک کبریت فروش همه کبریت هارا روشن کرد ، شاید ...

 ...

 صبح رهگذران با پیکر ِ یخ زده دخترک ِ کوچکی روبرو شدند که همه کبریت هایش سوخته بود !

 

+ دلیل نوشت : و من هر شب یکی از کبریت هایم را آتش می زنم .

نمی دانم من بیشتر منتظر ِ مرگ هستم یا مرگ ، منتظر ِ من !

برای ِ زندگی کردن بهانه ای نباشد ، هزار بهانه ، برای مردن سراغت را می گیرند .

از زیر نویس ِ این زندگی فقط می شود خواند که آینده با او ، منتظر  ِ من نیست ،

فهرست کتاب زندگی خویش را که می نگرم در فصل " طاقت " تمام می شود !

برای ِ کتابی که خواننده ای بی خبر داشت ، مرا طاقت ِ من بودن ، نیست ...

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : درد نوشت *:/ , ساعت توسط انگوشت ِ مَن |